محل تبلیغات شما

دلم می گیره ببینم تسلیم شدن رو. دوست دارم دست هامو مشت کنم و به سقف آسمون بکوبم و بگم باید باز کنی درها رو. نمیشه تا ابد این درهارو ببندی و انتظار داشته باشی باز ایمان داشته باشیم. باید یه جایی باشه که عرض اندام کنی و بگی هستی! نمیشه همینجور خشک خشک که ایمان داشت. باید اون لحظه که فکر می کنیم که چیزی بهتر اتفاق نمی افته خودتو نشون بدی و بگی مگه من نیستم! نبودم!
یه روزایی فقط میشینی منتظر تا اینجوری بشه. جون نداری دیگه ادامه بدی. دوست دارم یهو
تو آخرین لحظه
که دارم زانو می زنم
و تسلیم شرایطی میشم که دوستش ندارم
و تسلیم فکری که میگه هیچ چیز بهتر این این نمیشه
و باید رویاها و خواسته هامونو فراموش کرد
نذاری!
یهو
مثل 
یک
معجزه
از راه
برسی!

 

+ دیدار یار غائب دانی که چه ذوق دارد/ ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد.

 

× ما رفتیم سر قرار، ژاله جون نیومد. مام رفتیم خودمونو حلیم مهمون کردیم که از دلمون دربیاد اون همه زحمت کشیده بودیم تا اونجا رفته بودیم! :))

به جاش احتمالا روی کارتم، تاریخ خوبی خورده دیگه!

ما خوشگل تر باشیم، نقاشی خدا خوشگل تر میشه خب...

صحیح ش این بود که بگم انسان هست

تسلیم ,داشته ,ایمان ,نمیشه ,کنی ,یه ,و بگی ,دوست دارم ,نمیشهو باید ,باید رویاها ,رویاها و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها